روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

استرس واکسن وخماب

نازنینم الان لالایی قربونت برم و منم در کنارتم االان با گوشی انلاین شدم.وااااای که از دلشوره خوابم نمیبره.اخه فردا صبح باید ببرمت برای واکسن 18 ماهگی.چند روزه استرس دارم اما الان که راجع به این واکسن سرچ کردم و تجربیات نی نی ها و مامانای دیگه رو خوندم استرسم بیشتر شده دخترم.برای واکسن یکسالگی خیلی اذیت شدی. انشالله برای این یکی اذیت نشی مامانی.دخترم این اخرین واکسنته خواهش میکنم قوی باش.خدا جونم ازت میخوام که دخترم قوی باشه و اذیت نشه.
29 ارديبهشت 1393

18 ماهگی عسل خانمی

دختر نازم                روژیــــــــــــــنازم                                    1 سال و نیمه گیت مبارک.     ماهگیت مبارک                              نفسم خیلی وقت بود که مامانی فاطمه قصد داشت که مامان زری و بابایی و عمه و ماهان ج...
28 ارديبهشت 1393
1026 15 16 ادامه مطلب

پایان ترم اول کارگاه مادر و کودک نیلوفر ابی

عزیز دلم دختر قشنگ ترم اول کارگاه دو زبانه نیلوفر ابی نموم شد. دقیقا 3 هفته پیش بود که اخرین جلسه از این کارگاه رو باهم رفتیم.اما بخاطر مسافرتمون نشد که پست مربوط بهش رو بذارم . عزیزم دختر نازم همه وجودم شرمنده ام که برای ترم دومش ثبت نامت نکردم اخه مامانی میدونی چیه. کارگاه باهمه خوبی هاش برخلاف تصور من بود . من فکر میکردم تو یه محیطی قرار میگیری که خیلی انگلیسی صحبت میشه اما در کارگاه بیشتر به بازی هایی پرداخته میشد که بنظر من به زبان انگلیسی نامربوط بود مثل بازی اتل متل توتوله که بازی سنتی ایرانه و من بارها تو خونه باهات این بازی رو انجام میدادم . نظر منو بابا این بود که شما تو محیطی باشی که از طریق شنیداری و بازی با زبان انگلیسی اشنا بشی...
16 ارديبهشت 1393

سفر به شمال/ اردیبهشت 93

عزیز دله مامان سلام 31 فروردین روز زن و روز مادر بود . دختر قشنگم امسال دومین سالیه که من مامان شما فرشته کوچولو هستم و شما در این روز پیشه من بودی وبهترین هدیه ی منی .عزیزم 30 فروردین شام رفتیم خونه مامانی فاطمه و روز مادر رو بهش تبریک گفتیم و هدیه مونو بهش دادیم وبعد ازشام هم رفتیم خونه مامان زری.هدیه باباهم به من عینک افتابی بود که  از خیلی وقت پیش دوسش داشتم که گفت از طرف شماست و هدیه اصلیش سفر به شماله. اخه چند روز قبل از روز زن دایی حمید/داییم/ پیشنهاد داد که باهاشون بریم مسافرت. باباهم به خاطر کارش مردد بود اماوقتی شوق منو برای سفر دید راضی شد و کارشو کنسل کرد و منم کلاسهامو کنسل کردم و اینگونه شد که 4شنبه 3 اردیبهشت ما ...
12 ارديبهشت 1393

بهار و پارک رفتن روژینایی

سلام سلام دخمل گلیه مامان این روزا خیلی به پارک رفتن علاقه داره وقتی پارکو میبینه خیلی خیلی خوشحال میشه و حسابی ذوق میکنه و همش دستمونو میگیره و میکشه سمت پارک . اگرهم تو بغلمون باشه خودشو به سمت پارک خم میکنه و اشاره میکنه که ببریمش. و گاهی اوقاتم میگه با یعنی پارک. تو پارک کلی بچه هارو نگاه میکنه هرنی نی رو هم ببینه و ازش خوشش بیاد ذوق میکنه و باهیجان میگه هیییییی و به ما نشونش میده و میگه ن‚ ن‚ . و به خاطر همین علاقه و شاد بودنش تو پارک مامانش سعی میکنه که عصر هایی که وقت ازاد داره ببرش پارک و به دخملی خوش بگذره .و مامانی فاطمه هم همراهیمون میکنه .هوا هم که فوق العاده برای پارک رفتن خوبه .     روژ...
2 ارديبهشت 1393
1